من

نمی دونم

من

نمی دونم

........

مرگ منو نزدیک کن خدایا واقعا خسته شدم دیگه زیاد زنده موندم 

 

 

 

من خوبم فقط الان خیلی خسته ام

تا به کی باید سکوت کنم

delam gerfteh in roza
delam mesl zemeston shodeh
in roza baram ghashangi nadareh ye chiz toy delam ashobeh
kash mishod faryad zad vali bayad sokot kard
delam mikhad in sokot beshkanam

دلم می خواد فریاد بزنم دلم می خواد  

 

می ترسم واقعا می ترسم از اینکه مجبور باشم منت نامرد بکشم از اینکه این روزا فقط روزای شادیم باشن از اینکه مجبور باشم غرورم پیش نامردم بشکنم خدایا اگه یه روزی عزت می خوای بگیری بزار اون روز روز مرگم باشه می دونی نمی تونم تحمل کنم بهم فرصت بده تا بتونم پول جمع کنم رو پای خودم وایسم من که جز تو کسی رو ندارم ازت هیچی نمی خوام فقط کمکم کن

عجب روزای این روزا

سلام  

این روزا زیاد سرحال نیستم خوشحال نیستم واقعا خو شحال نیستم

سرکار

زندگی یعنی گذشت لحظه  ها یعنی انتظار انتظار انتظار اینم زیباست سرکار بری قشنگه ها

این از امروز من

امروز از خواب پا شدم  باید می رفتم کلاس رفتم بیرون ولی حوصله شو نداشتم ر فتم تجریش بعدش رفتم دربند بعدشم سوار تله سیژ شدم رفتم کوه اونم با کفش پاشنه ده سانتی خیلی خوب بود یه ذره راه رفتم روی یکی از تختاش نشستم و چایی خوردم من عاشق کوه ام بهم خوش گذشت خیلی زیاد بیشتر از کلاس درس مخصوصا این هفته که زیاد جالب نبود سر جمع همش حالم خراب بود خلاصه دوباره سوال تله سیژ شدم برگشتم بعد رفتم رستوران راز تو تجریش و پیتزا خوردم خیلی بدمزه بود خداییش مثلا قارچ و گوشت بود ولی خوب خورد بعد اومدم خونه خوابیدم ...............خیلی روز خوبی بود رو هم رفته ولی ای کاش یه کفش مناسب پوشیده بودم بیشتر بالا می رفتم