من

نمی دونم

من

نمی دونم

خدا

خدایا من و از کسی بودن کنارش برام سخت شده نجات بده من دوست دارم لطفا کمکم کن

خدا

خدایا من و از کسی بودن کنارش برام سخت شده نجات بده من دوست دارم لطفا کمکم کن

دلم گرفته

از این همه هیا هو خسته شدم از اینکه بابام به فکر ما نیست نمی خواد پول مارو بده از اینکه مامان سرطان داره همش تو فکر پولیم از اینکه هیچی درست پیش نمی ره از اینکه من تو عمرم یه بار فقط رفتم شمال از اینکه من بیست هشت سالم ولی هیچی ندارم از اینکه تمام  هم سن و سالای من یا ازدواج کردن یا تو درس پیش رفت کردن یا تو زندگی من هیچی ندارم دلم گرفته از همه اینا از اینکه هرکی از راه میرسه بد با من برخورد می کنه  

 

باباجون دلم گرفته امروز  

 

نمی دونم جای نفس کشیدن راحت کی رو گرفتم  

ای خدا

...

از این بنویسم بیزارم چون اگه بنویسم از غم می نویسم و غم دوست ندارم آرزو زیاد دارم ولی نمی تونم آرزوهام انجام بدم . دلم می خواد برم کوه ولی نمی تونم دلم می خواد برم مسافرت ولی پول ندارم کسی رو ندارم  از نوشتن بیزارم ولی دلم می خواست اگه بنویسم از غم نمی نوشتم

قلبم به درد اومد

گاهی نفس کشیدن برام سخت میشه ، گاهی تمام دردا تو وجودم رخنه می کنه